دولها معتقد است که دم وی نعمتی از طرف خدای اوست. وی گفت: ” مردم هر روز برای دیدنم می آیند و خواستار دعای من برای نعمت و برکت زندگی شان هستند. علت آن را نمی دانم اما آنها فکر می کنند من نشانه ای از طرف خدا هستم.”
- ۰ نظر
- ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۹
دولها معتقد است که دم وی نعمتی از طرف خدای اوست. وی گفت: ” مردم هر روز برای دیدنم می آیند و خواستار دعای من برای نعمت و برکت زندگی شان هستند. علت آن را نمی دانم اما آنها فکر می کنند من نشانه ای از طرف خدا هستم.”
تولد گوساله عجیب الخلقه با صورت شبیه به انسان در هندوستان، باعث شگفتی مردم شده است، بسیار از روستاهای اطراف برای دیدن این گوساله عجیب الخلقه هجوم اورده اند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ وبسایت میرور تصاویر عجیب و غریبی از یک گوساله تازه متولد شده در هند منتشر کرد که گویا سَری مشابه انسان دارد. بسیاری از روستاییان که این حیوان را مقدس میپندارند برای دیدن آن هجوم آوردهاند.
جسد این گوساله که یک ساعت پس از تولد جان خود را از دست داد، به یک مرکز مراقبت از حیوانات در هند تحویل داده شد. گفته میشود این حیوان بخاطر مدل گوشها، بینی و چشمهایی که دارد بیشتر به انسان شبیه است تا یک گوساله.
به دنبال انتشار اخبار مربوط به تولد چنین گوسالهای، مردم روستاهای اطراف به شهر «مظفرنگر» در ایالت اوتار پرادش در هند هجوم آوردند تا این حیوان را -که به عقیده آنها مقدس بوده و نماد «ویشنو»، یکی از خدایان هندو است- از نزدیک ببینند.
فیلمها و تصاویر منتشر شده از این موجود عجیبالخلقه نشان میدهد مردم تاج گل نثار آن کرده و حتی در مقابلش تعظیم میکنند. این حیوان پس از مرگ در یک جعبه شیشهای محافظت میشود.
یکی از افرادی که برای تماشای گوساله مقدس آمده بود گفت: خداوند این حیوان را از بدن یک گاو بیرون آورده است. ما به اینجا آمده ایم که مورد بخشش و رحمت آن قرار بگیریم. ما معتقدیم که این نماد «ویشنو» است. این همان شخصیتی است که در کتاب مقدس هندیها آمده است.
مدیر این مرکز محافظت از حیوانات گفت: این یک معجزه است که گوساله در این محل نگهداری میشود. هزاران نفر از مردم برای دیدن این حیوان مقدس جمع شدهاند. ما آن را تا سه روز آینده می سوزانیم و خیلی زود یک معبد برای آن میسازیم.
این درحالیست که یک دامپزشک برجسته در هند با رد همه این خرافه اعلام کرد: این حیوان بخاطر رشد نکردن کامل یک ژن، به این شکل متولد شده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، مایکل فالون وزیر دفاع انگلیس روز دوشنبه در مصاحبه با رادیو بی.بی.سی گفت که لندن حق حمله پیشگیرانه به دشمن با استفاده از سلاح هسته ای را برای خود محفوظ می دارد.
فرانتس کلینتسویچ معاون کمیسیون دفاع و امنیت شورای فدراسیون روسیه نیز گفت: سخنان وزیر دفاع انگلیس در مورد حمله پیشگیرانه هسته ای شایسته پاسخی محکم است و در بهترین شرایط بخشی از جنگ روانی محسوب می شود که انزجار آور صورت می گیرد.
او افزود: در غیر این صورت، این پرسش طبیعی پیش می آید که انگلیس علیه چه کشوری آماده کاربرد سلاح هسته ای است.
خبرگزاری ایتارتاس به نقل از سخنان کلینتسویچ نوشت: اگر انگلیس آماده کاربرد سلاح هسته ای علیه یک قدرت اتمی است با توجه به اینکه قلمرو این کشور چندان بزرگ نیست، در صورت بروز جنگ اتمی از روی کره زمین محو خواهد شد.
مقام پارلمانی روس گفت: اگر منظور وزیر دفاع انگلیس هم حمله به کشوری غیرهسته ای است،در آن صورت، مقام های انگلیسی از افتخار کاذبی که آمریکا با پرتاب بمب های اتمی بر هیروشیما و ناگازاکی به دست آورده است، آسوده نیستند و می خواهند آن را تکرار کنند.
او افزود: اما آن دوره نیز همانند عصر امپراتوری انگلیس گذشته است و لندن باید این واقعیت را بپذیرد.
روابط روسیه و انگلیس در سال های اخیر تیره شده و بحران اوکراین نیز تنش های جدیدی میان دو کشور در پی داشته است.
روسیه و انگلیس دو کشور دارای زرادخانه اتمی هستند اما تسلیحات هسته ای روس ها چند برابر قدرتمندتر از انگلیسی ها است.
به گزارش بهداشت نیوز، متاسفانه بیشتر مردم از سن ۳۰ سالگی به بعد با مشکل سفید شدن موهای خود مواجه میشوند.
به گزارش مشرق، یک عکاس برزیلی به نام “ریکاردو استاکرت” که برای اجتناب از وارد شدن به یک جبهه هوای بارانی مسیر بالگرد خود را تغییر داد و از یک مسیر کمتردد هوایی بر فراز جنگل آمازون عبور کرد، به صورت کاملا تصادفی اعضای یک قبیله بدوی را در جنگل مشاهده و بلافاصله از آنها عکسبرداری کرد.
عکاس برزیلی در این باره گفت: بلافاصله پس از مشاهده اعضای قبیله که بسیار غیرمتمدن به نظر میرسیدند، دوربین خود را آماده و شروع به عکسبرداری کردم. زمان زیادی در اختیار نداشتم تا درک صحیحی از آنچه اتفاق افتاده به دست آورم.
عکسهای اعضای این قبیله در بخش شمال غربی برزیل و نزدیک به مرز پرو ثبت شدند.
ریکاردو استاکرت برای تهیه کتابی راجع به قبایل بومی در برزیل اغلب با بالگرد بر فراز جنگل آمازون به پرواز درمیآید تا به عکسبرداری از اعضای این قبایل بپردازد.
در دل شانگهای، در پارکی میان اسمان خراش های تجاری و اداری، پدر و مادرهای چینی فرزندان شان را سر و سامان می دهند: در یک خیابان صدمتری پشت یک چتر مینشیند و روی چتر اطلاعیهای شامل مشخصات اصلی، تاریخ تولد و گاهی یک شماره تلفن ارائه میکنند. گاهی یک عکس هم ضمیمه شده است. اسم اینجا «بازار ازدواج» است، جایی که دخترها و پسرها به هم می رسند!
به گزارش مجله خبری دوستان : خانم وانگ از سه سال پیش به اینجا میآید. او که از گفتن اسم کوچکش پرهیز میکند، هر هفته روز های شنبه یه اینجا می اید تا شاید بتواند شوهر خوبی برای دخترش پیدا کند.
او میگوید: «دختر من ۳۸ سال دارد، سنی که در چین برای دخترهای دم بخت فاجعه است!» او میگوید تمام فکرو خیال دخترم درس خواند و تمام کردن دانشگاهش بوده است، به همین خاطر او فرصت کافی برای پیدا کردن همسر ایده ال نداشته است.
«مرد ایده آل دخترم باید بین یکمتر و هفتاد تا هفتادوچهار سانتیمتر قد داشته باشد و یک شغل با درآمد بسیار بالا.»
خانم وانگ روی چترش نوشته است: «مرد مورد نظر باید کمتر از ۴۰ سال داشته باشد، سابقه طلاق نداشته باشد، خانهاش باید حداقل ۸۰ مترمربع باشد. یک ماشین لوکس هم باید داشته باشد، اما نه مستعمل یا اجارهای.» و بعد چند کلمه در مورد دختر: «پوستش سفید است و با والدینش رفتار خوبی دارد!»
مردان بیپول، مردانی که بچه دارند، و مردان مطلقه در بازار ازدواج چین که رقابت در آن سنگین است، بهوضوح هیچ شانسی ندارند.
زمان در خیابانی که بازار عرضه تاریخچه زندگی به سرعت میگذرد، خورشید کمکم پشت اسمان خراش های شانگهای ناپدید می شود و در بازار ازدواج عبورومرور بیشتر میشود. جوانترین دخترهایی که قرار است به خانه بخت فرستاده شوند ۲۰ و مسنترینهایشان ۴۵ سال دارند.
والدین متقاضی در خیابان مدام بالا و پایین میروند، جلوی برخی چترها میایستند، توضیحات را میخوانند و گاهی با عرضهکنندگان وارد گفتوگو میشوند. خلاصه گفتوگوها: شغل دخترتان چیست؟ پسرتان چقدر پول درمیآورد؟ خودروی اش چیست؟
در این بازار تنها تبلیغ برای ازدواج مردان و زنانی که بالای بیست سال دارند، مجاز است و همجنس بازان و دیگر فرقه ها جایی در ان ندارند.
خانم وانگ میگوید: «وقتی شرایط دو طرف معامله مناسب باشد، شمارههایی را میگیریم و برای فرزندانمان یک قرار ملاقات هماهنگ میکنیم، اولین مرحله دیدار به نوشیدن قهوه اختصاص می یابد. اگر بتوانند نظر یکدیگر را جلب کنند، مرحله بعد دعوت به شام است.»
بیشتر دختر و پسرانی که قرار است عاشق هم شوند، به تنهایی سر قراری که والدینشان تدارک دیدهاند میروند.به گزارش مجله اینترنتی دوستان ، اما پیش میآید که خود پدرومادرها هم همراهشان باشند. او امروز موفق نشده هیچ قراری برای دخترش هماهنگ کند. زن بغلدستی اش هم به خاطر نبودن مورد خوب، درکنار اعلامیه اش خوابیده است!
مجرد بودن در چین اصلا به معنای داشتن یک زندگی پر از خوشگذرانی نیست. فرزندان معمولا خیلی زود، از ۲۰ سالگی و حداکثر بعد از تمام شدن تحصیلات، زیر فشار پدرومادرشان هستند که هرچه زودتر ازدواج کنند. والدین میخواهند از آینده فرزندانشان مطمئن شوند. اما این را هم قبول میکنند که ممکن است بچههایشان با این ازدواجهای اجباری چندان خوشبخت نشوند.
برای بِسی، دختر ۲۵ ساله، وضعیت به این ترتیب است. او در حومه شهر زندگی میکند. در سوئیس در رشته گردشگری تحصیل کرده و اکنون در یک هتل کار میکند.
از وقتی او به چین برگشته، خانوادهاش مدام گزینههای مختلفی برای ازدواج به او معرفی میکنند. اوایل بِسی دلش نمیخواست هیچکدام از آنها را ملاقات کند، اما بعد از چند ماه تسلیم شد و با مردی همسنوسال خودش بیرون رفت: «به عنوان یک دختر خوب نمیخواستم پدر و مادرم را ناامید کنم.» اما بین او و هیچکدام از مردهای پیشنهادی خانواده تاکنون چیزی شکل نگرفته است. پدرومادرش ولی همچنان به پیشنهاد کردن مردهای بعدی ادامه میدهند. بِسی میگوید: «میدانم که قصدشان کمک کردن است.»
این که والدینش این همه برای پیدا کردن مرد مناسب او تقلا میکنند، او را در تنگنا قرار میدهد: «نمیدانم چرا اینقدر اصرار به مداخله دارند. چنین چیزی در اروپا ممکن نیست.»
بِسی ترجیح میدهد که یک دوست داشته باشد و خلاف خانوادهاش احساس میکند هنوز به قدر کافی برای پیدا کردن مرد مورد علاقهاش وقت دارد. برای او چیزهای دیگری هم مهم است، از جمله ترقی در شغلش و همینطور دوستانش.
درست مثل بِسی بهنظر میرسد زنان چینی زیادی مجبورند در طول زمان اولویتهای خود را جابهجا کنند یا عقب بیندازند. «خانواده یعنی خوشبختی»، زمانی اینطور بود. اما نرخ ازدواج از چند سال پیش رو به کاهش است و آمار تولد هم مدام کمتر میشود.
از دهه ۱۹۷۰ نرخ تولدِ کمتر یکی از اهداف دولت چین بود. با سیاست «تکفرزندی» که براساس آن هر خانواده حق داشت یک بچه داشته باشد، دولت چین توانست نرخ افزایش جمعیت را کنترل کند. دولت کمکم اجرای این قانون را آسانتر گرفت تا این که در سال ۲۰۱۶ سرانجام این قانون کنار گذاشته شد و حالا هر خانواده اجازه دارد دو فرزند داشته باشد.
از هراس جامعهای که جمعیت پیرش از جمعیت جوانش پیشی بگیرد، حالا دولت چین از زندگی مشترک زن و مرد حمایت میکند. مثلا زوجهایی که با هم ازدواج کنند، برای اولین خانه مشترکشان کمکهزینه بلاعوض میگیرند، مرخصیِ با حقوق برای ازدواجشان نسبت به گذشته طولانیتر شده و گاه حتی کمکهزینه نقدی میگیرند.
آقای وو یکی دیگر از پدرهایی است که در بازار ازدواج شانگهای دنبال مرد ایدهآل برای دخترش میگردد. او در بخش «خارج از کشور» بازار ایستاده، محلی که دختران خارج نشین پیشنهاد می شوند. آقای وو با افتخار میگوید که دخترش در انگلیس دانشجوست: «او ۲۰ سال دارد و فرصت ندارد که وسط آنهمه کار، به فکر پیدا کردن شریک زندگی هم باشد.»
از نظر آقای وو بازار ازدواج قابل اعتماد است و به این دلیل او تلاش میکند اینجا مرد زندگی دخترش را بیابد: «دلم نمیخواهد او را مجبور کنم، اما کمی حمایت بد نیست. من می خواهم دخترم اینده ای خوب و ایده ال داشته باشد.»
و عشق؟
و تکلیف عشق این وسط چیست؟ چه اتفاقی میافتد اگر کسانی که اینجا قرار است به هم برسند، همدیگر را دوست نداشته باشند؟ مثلا چون اصلا همدیگر را نمیشناسند، اصلا همدیگر را ندیدهاند؛ یا اینکه برنامههای متفاوتی برای زندگی دارند، شاید انها نمی خواهند ازدواج کنند و یا کس دیگری را زیر نظر دارند؟!
آقای وو میپرسد «عشق واقعی؟»، به آرامی میخندد و ادامه میدهد «این که میتواند بعدها بهوجود بیاید. مهم این است که شرایط اصلی آن فراهم باشد.» درآمد، ماشین خوب! جهان این بازار از توقعات، مطالبات، ترسها و امیدهای بربادرفته تشکیل شده است [و نه عشق].
فقط یک نفر برای خودش به اینجا، به بازار ازدواج آمده: لوسی، ۳۲ ساله، پرستار، که قبلا هم یکبار ازدواج کرده.
لوسی یک گوشه ایستاده و میگوید هیچ آرزویی ندارد جز این که زندگی جدیدی را با یک مرد اهل شانگهای آغاز کند. لوسی اهل روستاست، مسئلهای که پیدا کردن یک مرد را حتی پیچیدهتر میکند. چون اهل شهر ترجیح میدهند با شهریها ازدواج کنند و ازدواج با کسی که اهل شانگهای نیست، خیلی کم اتفاق میافتد.
لوسی میگوید: «از نظر خانوادهام من یک بازندهام.» هرچند رابطه او با خانوادهاش خوب است، اما جستوجوی یک مرد جدید، به این رابطه آسیب میزند: «برای من هیچ فرقی نمیکند که اینجا تنها کسی هستم که برای خودش آمده. مسئله این است که توجه کسی به من جلب شود.»
و اینجا مردی پیش میآید، مردی که مسنتر از لوسی بهنظر میرسد، میپرسد: «تو یک بار جدا شدهای، من هم. چرا ما با هم نباشیم؟» و میخندد.
گونههای لوسی سرخ میشوند. اما سن و سال مرد به او نمی خورد. لوسی با اعتماد به نفس میگوید: «تو برای ازدواح با من زیادی مسنی» و مرد سراغ نفر بعد میرود!